۲۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶

زمین جسم است و جانت آسمان است
که جانان کارساز این و آن است

تو پاکی ، صورت خاکی رها کن
که خلوت خانه ‌ات در ملک جان است

سرای صورت تو در بهشت است
مکان معنیت در لامکان است

در آ مستانه در کوی خرابات
که هشیاری خلاف عاشقان است

چو رندان دُرد درد عشق می‌ نوش
که دُرد درد او صاف روان است

دلم چون غنچه در خلوت مقیم است
اگر چه بلبل هر گلستان است

کناری کرد سید از دو عالم
و لیکن نعمت‌الله در میان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.