۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۴

میخانه سرای عاشقان است
رندی که چو ماست عاشق آن است

بستان و بنوش شادی ما
جامی که به از شراب جان است

از ما نکند کناره معشوق
با عاشق خویش در میان است

این دیده به نور اوست روشن
آن نور به عین ما عیان است

گفتم عشقش نشان ندارد
این نیز نشان بی نشان است

عالم همه زنده دل به عشق ‌اند
روحی است که در بدن روان است

ما را می جو ز نعمت‌الله
کو غرقهٔ بحر بی‌ کران است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.