۲۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۱

این طرفه بین که حضرت او با همه حجاب
روشن تر است نور وی از نور آفتاب

موج و حباب و قطره و دریا به چشم ما
عارف چو بنگرد بنماید به عین آب

بیدار شو ز خواب به بیداریش ببین
نقش خیال او نتوان دیدنش به خواب

دستش به دست آور و دامان او بگیر
جامی از او طلب کن و بستان ازو شراب

شادی روی ساقی ما جام می بنوش
تا همچو ما شوی ابدالمست و هم خراب

بگذار نور و ظلمت و بگذر ز روز و شب
جانان ما طلب که بُود جان و تن حجاب

الهام سید است که گوید به بندگان
ورنه چنین سخن نتوان گفت در کتاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.