۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۰

آفتابی ز ماه بسته نقاب
کرده در گوش درهای خوشاب

چشم عالم به نور او روشن
سخنی نازک است خوش دریاب

نقش رویش خیال می بندم
که به بیداری و گهی در خواب

می خُمخانهٔ حدوث و قدم
نوش می کن به شادی احباب

نور آن ماهرو که می بینی
آفتابست نام او مهتاب

سر موئی ز سِر او گفتم
سر زلفش از آن شده در تاب

نعمت الله حجاب را برداشت
چون حجاب است در میان اسباب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.