۲۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۰

دردمندانیم و مانده بی دوا
همدم و همدرد ما هم درد ما

غرق در دریای بی پایان شدیم
غیر ما دیگر نباشد آشنا

آبرو جوئی بیا از ما بجو
تا بیابی آبروی ما ز ما

رو فنا شو تا بقا یابی ز عشق
بینوا شو تا ازو یابی نوا

بر در میخانه مست افتاده ایم
بی حجاب و فارغ از هر دو سرا

از وجود و از عدم آسوده ایم
باز رسته از فنا و از بقا

رند و سرمستیم در کوی مغان
نعمت الله گر همی جوئی بیا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.