۲۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳

خوش آب حیاتی است روان در نظر ما
عالم همه سیراب شد از رهگذر ما

از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو
امید که جاوید بماند اثر ما

عمریست که در گوشهٔ میخانه مقیمیم
رندان همه سرمست فتاده به درما

ما غرقهٔ دریای محیطیم چو ماهی
ما را تو به دست آور و می جو خبر ما

سودا زدهٔ زلف پریشان نگاریم
تا در سر آن زلف چه آید به سر ما

خوش نقش خیالیست در این خلوت دیده
روشن بتوان دید ببین در نظر ما

هر میوه که در جنت اعلی نتوان یافت
از نعمت الله طلب و ز شجر ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.