۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴

دل روان جان می دهد در عشق آن جانان ما
گر قبولش می کند شکرانه ها بر جان ما

غرقهٔ دریای بی پایان کجا یابد کنار
ساحلش پیدا نباشد بحر بی پایان ما

هرچه آید در نظر آئینهٔ گیتی نماست
روشنش بنگر که باشد نور آن جانان ما

جان حیات جاودان از عشق جانان یافته
عشق اگر داری طلب کن ذوق جاویدان ما

مجلس عشقست و رندان مست و ساقی درحضور
ساغر می نوش کن شادی سرمستان ما

سینهٔ بی کینهٔ ما مخزن اسرار اوست
گنج اگر خواهی بجو گنج دل ویران ما

نعمت الله رند و سرمست است و جام می به دست
می برند آن می دهد این سید رندان ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.