۳۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹

فقر ما خوشتر ز ملک پادشا
ما و درویشی و درویشی ما

فقر سلطانی است ، سلطانی است فقر
پادشه درویش و درویش پادشا

بینوائی ما و ذوق نیستی
باز پرس از عاشقان بینوا

عاشق و مستیم در کوی مغان
دنیی و عقبی کجا و ما کجا

بیخودم من بیخودم من بیخودم
با خدایم با خدایم با خدا

جام دُرد درد او درمان دل
نوش کن جامی که تا یابی دوا

نعمت‌الله مست و می نوشد مدام
در خرابات فنا جام بقا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.