۳۱۸ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰

حبیبی سیدی یا ذالمعالی
سوالله عند شمسی کالظلالی

خیالی نقش بسته عالمش نام
نمودی در خیالی آن جمالی

و عینی ناظر من کل وجه
و قلبی حاضر فی کل حالی

می صافست و خوش جامی مصفی
فخذ منی القدح و اشرب زلالی

رایت الله فی مرآت کونی
بعین الله هذا من کمالی

و شمس الروح نور من ظهوری
و بدر الکون عندی کالهلالی

سوی الله چیست ای صوفی صافی
خیال فی خیال فی خیالی

وجودی جز وجود حق مطلق
ظلال فی ظلال فی ظلالی

غلام و بندگی سید ما
کمال فی کمال فی کمالی

چو سید نعمت الله رند و مستی
محال فی محال فی محالی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.