۳۰۷ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸

حی و قیوم و قدیم لم یزل
هر کسی را داده چیزی از ازل

مالک ملک است و ما مملوک او
ملک او باشد همیشه بی خلل

با جلالش عقل عاقل بی محال
با کمالش علم عالم در وحل

کل شیئی هالک الا وجهه
خوش بخوان نص کلام لم یزل

چیست عالم با وجود حضرتش
سایه و خورشید باشد فی المثل

مشکل حال است و حل مشکلات
حل این مشکل نوشتم خوش بحل

عقل اول علت اولی بود
خالق او حضرت او بی علل

نور او بیند به نور روی او
دیدهٔ روشن که باشد بی سبل

ایکه می پرسی محل او کجاست
از عطای او محل دارد محل

هرکه جان داد و هوای او ستد
نزد ابد الان بود نعم البدل

قابلیت بنده را از فیض اوست
شد قبول حضرت او زان قبل

از مفصل یافتم سر قدر
خوانم از لوح قضا شر جمل

دولت جاوید از او در بندگیست
این چنین فرموده اند اهل دول

هر که حق را ماند و باطل را گرفت
همچو انعامی بود بل هُم اضَل

نعمت الله زنده جاوید شد
از عطای او و فارغ از اجل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.