۳۴۵ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴

نقطه ای در الف هویدا شد
الفی در حروف پیدا شد

ذات وحدت به خود ظهوری کرد
کثرتش از صفات و اسما شد

نقطه سه جمع شد الف گردید
ذات و فعل و صفت به یکجا شد

مه ز خورشید آشکارا گشت
الف از نقطه هم هویدا شد

از الف چون حروف باقی زاد
صورت و معن ای هویدا شد

نقطه ای در الف پدید آمد
وحدت و کثرت آشکارا شد

ماه جان است این الف به یقین
بیست و هشتش منازل اینها شد

عشق و معشوق و عاشق ای عارف
همچو موج و حباب و دریا شد

نظری کن که غیر یک شی نیست
گرچه اندر ظهور اشیا شد

لیس فی الدار غیره دیّار
دیده ما به عین بینا شد

اول و آخر حروف بگیر
تا بدانی ندا چرا یا شد

ظاهر و باطن اول و آخر
این همه اسم یک مسما شد

علم یک نقطه ایست دریابش
داند آن هر کسی که از ما شد

نکته ای گفتمت در این معنی
صورت آن مرا چو حلوا شد

الف و واو و نون عیان گشتند
دو جهان زین سه حرف یکتا شد

نور و عقل و قلم که فرمودند
این رموزیست گفتهٔ ما شد

خال مشکین که بر رخش پیداست
آدمش چون بدید شیدا شد

نطفه گویا به حرف شد لیکن
نعمت الله به نطق گویا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.