۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۱

عمر در شعر به سر کرده و در باخته ام
عمر در باخته را بار دگر باخته ام

ساقی مصطبهٔ عشقم و می ریخته ام
طایر باغچهٔ قدسم و پر باخته ام

العطش می زند از تشنه لبی هر مویم
که قدح های پر از خون جگر باخته ام

شاید ار تلخ کشم ناله ز حرمان سخن
طوطی گرسنه ام تنگ شکر باخته ام

رصد شرع هنر چون نشود محو که من
شش هزار آیت احکام هنر باخته ام

گفته گر شد ز کفم، شکر که ناگفته به جاست
از دو صد گنج یکی مشت گهر باخته ام

صد مصیبت کده در هر سخنم مدغم بود
گریه و ناله پس شام و سحر باخته ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.