۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۴۳

ما ره نشین مردم دیدار دوستیم
سختی کشیم، حیف که غمخوار دوستیم

هر دم خیال بازی و فکر کرشمهٔ
دشمن تراش خاطر و آزار دوستیم

ای نوحه سنج ناله بر زدی ز لب، که ما
نازک دلان گریهٔ بسیار دوستیم

ما می گزیم شهد ریا را نه زهد را
تسبیح دشمنیم نه زنار دوستیم

در عجز لذتیست، تو در کار خویش باش
ما تشنهٔ شهادت و زنهار دوستیم

ای عندلیب گلبن دستان سرا، که من
منصور نغمهٔ رسن و دار دوستیم

خلوت نشینی از من و عرفی مجو که ما
رسواییان کوچه و بازار دوستیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.