۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۱

منم که بهر دل اسباب داغ می دزدم
نسیم گلشن غم در دماغ می دزدم

دمی که بر نفس اهل درد می جوشم
هزار شعله از دود چراغ می دزدم

ز بهر آن که چکانم به کام تشنه لبان
به آستین نمک و خون داغ می دزدم

دگر به وادی ایمن رسم وگر نه که من
ز گرد بادیه کحل سراغ می دزدم

نیم ز فصل خزان عرفی از چمن بی فیض
ترانهٔ ز نواهای زاغ می دزدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.