۸۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۶

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن
می‌شنیدم که بدین نوع همی راند سخن

کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تارک
وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن

تتتریاکیم و بی شششهد للبت
صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن

طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن
گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن

مممی‌خواهی ممشتی به ککلت بزنم
کهبیفتد مممغزت ممیان ددهن

پیرگفتا وووالله که معلومست این
که که زادم من بیچاره ز مادر الکن

هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون
گگگنگ ر لالالالم به‌خخلاق ز من

طفل گفتا خخدا را صصدبار ششکر
که برستم به جهان از مملال و ممحن

مممن هم گگگنگم مممثل تتتو
تتتو هم گگگنکی مممثل مممن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
زهرا
۱۳۹۹/۲/۹ ۱۱:۲۷

معنی شعر پیرک لال رو میخاستم

گوهرین: با سلام و احترام. متاسفانه در حال حاضر توانایی نوشتن شرح و تفسیر بر آثار را نداریم.