۸۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۴۶

کاشکی از غیرِ تو آگَهْ نبودی جانِ من
خود ندانستی به جُز تو، جانِ مَعنی دانِ من

تا نه رَدّی کَردَمیّ و نی تَرَدُّد، نی قبول
بودَمی‌ بی‌دام و‌ بی‌خاشاکْ در عُمّانِ من

غیرِ رویَت هر چه بینَم، نورِ چَشمَم کَم شود
هر کسی را رَهْ مَدِه، ای پَردهٔ مُژگانِ من

سَختْ نازک گشت جانَم از لَطافت‌‌‌‌های عشق
دلْ نخواهم، جانْ نخواهم، آن منِ کو، آنِ من؟

هَمچو ابرم روتُرُش از غیرتِ شیرینِ خویش
رویِ هَمچون آفتابَت بَسْ بُوَد بُرهانِ من

رو مَگَردان یک زمانْ از من که تا از دَردِ تو
چَرخْ را بَرهَم نسوزد دودِ آتشْدانِ من

تا خَموشَم من، زِگُلْزارِ تو ریحان می‌بَرَم
چون بِنالَم، عِطْر گیرد عالَم از ریحانِ من

من کِه باشم مَر تو را؟ من آن کِه تو نامَم نَهی
تو کِه باشی مَر مَرا؟ سُلطانِ من، سُلطانِ من

چون بِپوشَد جَعْدِ تو رویِ تو را، رَهْ گُم کُنم
جَعْدِ تو کُفرِ من آمد، رویِ تو ایمانِ من

ای به جانِ منْ تو از اَفْغانِ من نزدیک تَر
یا فَغانَم از تو آید، یا تویی اَفْغانِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.