۳۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۴۱

مُهره‌‌یی از جان رُبودَم‌ بی‌دَهان و‌ بی‌دَهان
گَر رَقیبِ او بِدانَد، گو بِدان و گو بِدان

سِرِّ او را نَقْش کردم، نَقْش کردم، نَقْش کرد
هر کِه خواهد گو بِخوان و گو بِخوان و گو بِخوان

پیش مُنْکِر می‌شُدم من نیستم، من نیستم
هستم اکنون در میان و در میان و در میان

گَر تو گویی کو دُرُستی؟ کو دُرُستی؟ کو گُواه؟
در شِکَستِ من بیان و صد بیان و صد بیان

اشکِ چَشمَم بَسْ گُواه و بَسْ گُواه و بَسْ گُواه
رَنگِ رویَم، بَسْ نشان و بَسْ نشان و بَسْ نشان

نَک نشانِ لاله رویی، لاله رویی، لاله‌یی
بر رُخِ من زَعفَران و زَعفَران و زَعفَران

جُز صَلاحُ الدّین نداند این سُخَن را، این سُخَن
من غُلامِ زیرکان و زیرکان و زیرکان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.