۳۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۳۷

هر خوشی که فوت شُد از تو، مَباش اَنْدوهگین
کو به نَقْشی دیگر آید سویِ تو، می‌دانْ یَقین

نی خوشی مَر طِفْل را از دایِگان و شیر بود؟
چون بُرید از شیر، آمد آن زِ خَمْر و اَنْگَبین

این خوشی چیزی‌‌‌‌‌ست بی‌چون، کایَد اَنْدَر نَقْش‌ها
گردد از حُقّه به حُقّه، در میانِ آب و طین

لُطفِ خود پیدا کُند در آبِ باران ناگهان
باز در گُلْشَن دَرآیَد، سَر بَرآرَد از زمین

گَهْ زِ راهِ آب آیَد، گَهْ زِ راهِ نان و گوشت
گَهْ زِ راهِ شاهِد آید، گَهْ زِ راهِ اسپ و زین

از پَسِ این پَرده‌ها، ناگاه روزی سَر کُند
جُمله بُت‌‌‌ها بِشْکَنَد، آن کِه نه آن است و نه این

جان به خواب از تَن بَرآیَد، در خیال آید پدید
تَن شود مَعْزول و عاطِل، صورتی دیگر مُبین

گویی اَنْدَر خواب دیدم هَمچو سَروی خویش را
رویِ من چون لاله زار و تَنْ چو وَرْد و یاسَمین

آن خیالِ سَرو رفت و جانْ به خانه بازگشت
اِنَّ فی هذا وَذاکَ عِبْرَةً لِلْعالَمین

تَرسَم از فِتْنه، وَگَرنی گُفتنی‌‌‌ها گُفتَمی
حَقْ زِ من خوش تَر بگوید، تو مَهِلْ فِتْراکِ دین

فاعِلاتُنْ فاعِلاتُنْ فاعِلاتُنْ فاعِلات
نانِ گندم گَر نداری، گو حَدیثِ گَندُمین

آخِر ای تبریزِ جان، اَنْدَر نُجومِ دل نِگَر
تا بِبینی شَمسِ دنیا را تو عکسِ شَمسِ دین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.