۴۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۳۵

دِلْبَرِ بیگانه صورت، مِهْر دارد در نَهان
گَر زبانَش تَلْخ گوید، قَند دارد در دَهان

از درون سو آشْنا و از بُرونْ بیگانه رو
این چُنین پُرمِهْر دُشمن من ندیدم در جهان

چون که دِلْبَر خشم گیرد، عشقِ او می‌گویَدَم
عاشقِ ناشی مَباش و رو مَگَردان، هان و هان

راست مانَد تَلْخیِ دِلْبَر به تَلْخیِّ شَراب
سازوار اَنْدَر مِزاج و تَلْخِ تَلْخْ اَنْدَر زبان

پیشِ او مُردن به هر دَم، از شِکَر شیرین تر است
مُرده داند این سُخَن را، تو مَپُرس از زندگان

شاد روزی کین غَزَل را من بِخوانَم پیشِ عشق
سَجده آرَم بر زمین و جانْ سِپارَم در زمان

مُرغِ جان را عشق گوید، مَیل داری در قَفَس؟
مُرغ گوید منْ تو را خواهم، قَفَس را بَردَران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید
Avatar نقش کاربری
زهرا مستوفی

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.