۲۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰

شب دوشین‌ که مرا لب به لب نوشین بود
شب که از عمر شمردیم شب دوشین بود

گاه لب بر لب جانانه و گه بر لب جام
تا دم صبح مرا کار به شب دوش این بود

نوعروسیست جهیزش‌ همه شادی و نشاط
دختر زر نتوان گفت گران کابین بود

شوق آن ماه روان از مژه‌ام پروین داشت
کار چشمم همه شب با مه و با پروین بود

کس‌ نداند که چه دیدم من از آن گردش چشم
مگر آن صعوه که در صیدگه شاهین بود

گاه در دامن و آغوش من آن خرمن گل
گاه در گردنم آن سلسلهٔ مشکین بود

ریخت خونم به جفا یار و خوشم قاآنی
که مرا کامی اگر بود به عالم این بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.