۲۴۶ بار خوانده شده

بخش ۳۱ - رفتن درویش به صحرا و ساکن شدنش در کوهی و منتظر بودنش به مقدم شاه

بود کوهی و بوالعجب کوهی
کوه دردی و کان اندوهی

تیغ بر فرق ماه و مهر زده
سنگ بر شیشهٔ سپهر زده

دل سختش به عاشقان در جنگ
از پی جنگ دامنش پر سنگ

تیغ او بس که خلق را کشته
شده از کشته گرد او پشته

در بهاران که سیل گلگون بود
سیل او آب چشم پرخون بود

گشت درویش با غم و اندوه
به صد اندوه ساکن آن کوه

هر گه از هجر یار نالیدی
کوه از این نالهٔ زار نالیدی

ناله برخواستی ز هر سنگی
رفتی آن ناله تا به فرسنگی

گریه چون کردی از سر اندوه
دجلهٔ خون روان شدی از کوه

کله کوه چشمه‌سار شدی
دامن دشت لاله‌زار شدی

بس که با آهوان قرار گرفت
انس با وحش کوهسار گرفت

آهوان رام او شدند همه
او شبان گشت و آن گروه رمه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۰ - حیله کردن رقیب و خبردار نمودن شاه گدا را
گوهر بعدی:بخش ۳۲ - وصف غزال کوهی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.