۳۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۱۱

تو را پَندی دَهَم، ای طالِبِ دین
یکی پَندیْ دلاویزی، خوش آیین

مَشینْ غافِل به پَهْلویِ حَریصان
که جانْ گَرگین شود از جانِ گَرگین

زِ خارِش‌‌‌‌های دلْ اَرْ پاک گردی
زِ دلْ یابی حَلاوت‌‌‌‌های وَالتّین

بِجوشَند از درونِ دلْ عَروسان
چو مَردِ حَق شوی، ای مَردِ عِنّین

زِ چَشمه‌‌یْ چَشم، پَریان سَر بَرآرند
چو ماه و زُهره و خورشید و پَروین

بِنوش این را که تَلْقین‌‌‌‌های عشق است
که سودت کَم کُند در گورْ تَلْقین

به اِحْسانْ زَر به خوبان آن چُنان دِهْ
که نَفْریبَند زِشتانَت به تَحْسین

نمی‌خواهند خوبانْ جُز مُمَیِّز
بِمَفْریبان تو ایشان را به کابین

زِ تو آن گُلْرُخان را نَنگ آید
چو بِفْروشی سَره گی را به سَرگین

زِ سنگِ آسیا، زیرین حَمول است
نه قیمت بیش دارد سنگِ زیرین؟

میانِ سنگ‌‌‌ها آن بیش اَرْزَد
که اَفْزون خورده باشد زَخْمِ میتین

زِ اِشْکَستِ تَجَلّی فَضْل دارد
میانِ کوه‌‌‌ها آن طورِ سینین

خَمُش کُن، صبر کُن، تَمکینِ تو کو؟
کِه را مانَد زِ دستِ عشقْ تَمکین؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.