۳۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۹۱

ما دستِ تو را خواجه بِخواهیم کَشیدن
وَزْ نیک و بَدَتْ پاک بِخواهیم بُریدن

هر چند شبِ غَفلَت و مَستیت دِراز است
ما بر همه چون صُبحِ بِخواهیم دَمیدن

در پَرده ناموس و دَغَل چند گُریزی؟
نزدیک رَسیده‌‌ست تو را پَرده دَریدن

هر میوه که در باغِ جهان بود همه پُخت
ای غوره چون سنگ نخواهی تو پَزیدن؟

رَحْم آر بَرین جان که طَپان است دَرین دام
نَشْنود مَگَر گوشِ تو آوازِ طَپیدن؟

چَشمی است تو را در دل و آن چَشمْ به دَرد است
پس چیست غَمِ تو به جُز آن چَشمْ خَلیدن؟

چون می‌خَلَد آن چَشم بِجو دارو و دَرمان
تا بازرَهی از خَلِش و آبْ دویدن

دارویِ دل و دیده نَبوده‌‌ست و نباشد
ای یوسُفِ خوبان به جُز از رویِ تو دیدن

هین مَخْلَصِ این را تو بِفَرما به تمامی
که گفت تو و قول تو مُزد است شنیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.