۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۸۵

ای سَردِهِ صد سودا دَستار چُنین می‌کُن
خوب است همین شیوه ای دوست همین می‌کُن

فرماندهِ خوبانی ابرو چو بِجُنبانی
این بنده تو را گوید آن می‌کُن و این می‌کُن

از خونِ مُسلمانان در ساغَرِ رُهبان کُن
وَزْ کافرِ زُلْفینَت ویرانی دین می‌کُن

مَأمونِ امین را تو می‌ران که رو ای خاین
وان غیرتِ رَهْ زن را بر روحْ اَمین می‌کُن

آن حُکْم که از هیبَتْ در عَرشْ‌ نمی‌گُنجَد
بر پُشتِ زمان می نِهْ بر رویِ زمین می‌کُن

آن را که ندارد جان جان دِهْ به دَمِ عیسی
وان را که ندارد زَر زِ اکْسیر زَرین می‌کُن

تا دورِ اَبَد شاها شَمسُ الْحَقِ تبریزی
حُکمی‌‌ست به دورِ تو آری هَلِه هین می‌کُن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.