۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۸۲

آن کَس که تو را بیند وان گَهْ نَظَرش بَر تَن
زآیینه ندیده‌‌ست او اِلّا سِیَهیْ آهن

از آبِ حَیاتِ تو دور است به ذاتِ تو
کَزْ کِبْر بَرآیَد او بالا مَثَلِ روغن

پایِ تو چو جان بوسَد تا حَشْرْ لَبان لیسَد
از لَذَّتِ آن بوسه ای روتْ مَهِ روشن

گفتم به دِلَم چونی؟ گفتا که در اَفْزونی
زیرا که خیالَش را هستم به خدا مَسکَن

در سینه خیالِ او وانگاه غَم و غُصّه؟
در آبِ حَیاتِ او وان گَهْ خَطَرِ مُردن؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.