۳۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۲

صنم می گوی و در بتخانه می رقص
نوایی می زن و مستانه می رقص

عجب ذوقی بود در رقص مستی
تو نیز ای باده در پیمانه می رقص

بر افشان دست بر ناموس و آن گه
میان محرم و بیگانه می رقص

به جان با غیر جانان در میامیز
به تن با عاقل و فرزانه می رقص

دل از تمکین شود بی ذوق، زنهار
گهی کودک شو و طفلانه می رقص

چو خون در زخم صیدی گشته می جوش
چو دل در سینهٔ پروانه می رقص

مشو عرفی رهین باغ و بلبل
به بانگ جغد در ویرانه میرقص
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.