۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۲

جان می رود ای اشک ز دنباله روان باش
وی ناله تو هم چند قدم پیرو جان باش

ای شوق درافشای غمم این چه شتاب است
کو راز من غمزده یک چند نهان باش

می آید و می بارد ازو ناز و تعافل
ای دیدهٔ امید به حسرت نگران باش

مستانه پی سوختن جان و دل آمد
ای دل همه طاقت شو و ای تن همه جان باش

عرفی مشو آزرده هنوز اول صلح است
گو عشوه همان، غمزه همان، ناز همان باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.