۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۷۱

دو چیز نخواهد بُد در هر دو جهان می‌دان
از عاشقِ حَقْ توبه وَزْ بادِ هوا اَنْبان

گَر توبه شود دریا یک قَطره نیابَم من
وَرْ خاک دَرآیَم من آن خاک شود سوزان

در خاکِ تَنَم بِنْگَر کَزْ جانِ هواپیشه
هر ذَرّه دَرین سودا گشته‌‌ست چو دلْ گَردان

خاصیَّتِ من این است هر جا که رَوَم اینَم
چه دوزَد پالانگَر هر جا که رَوَد؟ پالان

گویند که هر کِه هست در گورْ اسیر آید
در حُقّه تَنگْ آن مُشک نَگْذارد مُشک اَفْشان

در سینه تاریکَت دل را چه بُوُد شادی؟
زندان نَبُوَد سینه میدان بُوَد آن می‌دان

اَنْدَر رَحِمِ مادر چون طِفْلْ طَرَب یابد
آن خون بِهْ ازین باده وان جا بِهْ ازین بُستان

گَر شَرح کُنم این را تَرسَم که مُقَلِّد را
آید به خیال اَنْدَر اندیشه سَرگَردان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.