۳۹۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۶۲

چون چَنگ شُدم جانا آن چَنگْ تو دَروا کُن
صد جان به عِوَض بِسْتان وان شیوه تو با ما کُن

عیسی چو تویی ما را هم‌کاسه مَریَم کُن
طُنْبورِ دل ما را هم ناله سُرنا کُن

دستی بِنِهْ ای چَنگی بر نَبْضِ چُنین پیری
وان خونِ دلِ زَر را در ساغَرِ صَهْبا کُن

جَمعیَّتِ رِنْدان را بر شاهِدِ نَقْدی زن
وَرْ زُهد سخن گوید تو وَعده به فردا کُن

دیوانه و مَستی را خواهی که بِشورانی
زنجیر خودم بِنْما وَزْ دور تماشا کُن

دیدم زِ تو من نَقْشی بر کالْبَدی بَسته
جان گفت عَلَی اللّهْ گو دل گفت عَلالا کُن

زان روز منِ مِسکین‌ بی‌عقل شُدم‌ بی‌دین
زان زُلْفِ خوش مُشکین ما را تو چَلیپا کُن

زُنّار بِبَند ای دل در دَیر بِکُن مَنْزِل
زان راهِبِ پُرحاصل یک بوسه تَقاضا کُن

در چهره مَخْدومی شَمسُ الْحَقِ تبریزی
گَر رَغْبَتِ ما بینی این قِصّه غَرّا کُن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.