۲۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۸۸

صد رنگ نقش بستیم دریاد گل جبینی
طاووس‌ کرد ما را تصویر نازنینی

پرواز شوق امروز محمل‌کش تپش نیست
در بیضه‌ام جنون داشت بی‌بال و پرکمینی

وهم برهنه پایی‌گر دامنت نگیرد
هر خار این بیابان دارد ترنجبینی

صور و خروش محشر درگوش عاشقانت
کم نیست‌ گر رساند از پشه‌ای طنینی

ما را غرور دانش شد دور باش تحقیق
می‌خواست این تماشا چشم به خود نبینی

در مکتب تعین چندین ورق سیه‌ کرد
مشق خیال هستی از سر خط جبینی

زنن دشت و در ندیدیم جایی‌ که دل ‌گشاید
در بحر نظم شاید پیدا شود زمینی

شهرت ‌کمین عنقا مردیم و خاک‌ گشتیم
بر نام ما نخندید زین انجمن نگینی

از ذره تا مه و مهر آمادهٔ رحیل است
هر پای بر رکابی هر توسنی و زینی

بیدل مپیچ چندین بر دستگاه اقبال
در دامن بلندت چین دارد آستینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.