۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۳۶

ای شیخ به تدبیر امل بیهده حرفی
دستار به کهسار میفکن تل برفی

همنسبتی جوهر رازت چه خیال است
از وهم برون ‌آ،‌ کف این قلزم ژرفی

دون فطرتیت غیر جنون هیچ ندارد
بر حوصلهٔ پوچ مناز آبله ظرفی

در عالم برق و شرر امید وفا نیست
هستی رم نازست و تو حسرت‌کش طرفی

با نقش خیال این همه رعنا نتوان زیست
چون پیکر طاووس ز نیرنگ شگرفی

بحث من و ما برده‌ای آن سوی قیامت
ای مدٌ نفس با همه فرصت دو سه حرفی

بیدل ادب علم و فن از دور بجا آر
جزخجلت تقریرنه نحوی و نه صرفی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.