۴۷۲ بار خوانده شده
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کُند مَجنون
دِلَم را دوزخی سازد دو چَشمَم را کُند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه بِرْبایَد
چو کَشتیاَم دَراَنْدازد میانِ قُلْزُمِ پُرخون
زَنَد موجی بر آن کَشتی که تَختهْ تَختهْ بِشْکافَد
که هر تَخته فروریزد زِ گَردشهای گوناگون
نَهنگی هم بَرآرَد سَر خورَد آن آبِ دریا را
چُنان دریایِ بیپایان شود بیآبْ چون هامون
شِکافَد نیز آن هامون نَهنگِ بَحْرفَرسا را
کَشَد در قَعْرْ ناگاهان به دستِ قَهرْ چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون مانْد و نه دریا
چه دانم من دِگَر چون شُد که چونْ غَرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکِن من نمیدانم
که خوردم از دَهان بَندی در آن دریا کَفی اَفْیون
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دِلَم را دوزخی سازد دو چَشمَم را کُند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه بِرْبایَد
چو کَشتیاَم دَراَنْدازد میانِ قُلْزُمِ پُرخون
زَنَد موجی بر آن کَشتی که تَختهْ تَختهْ بِشْکافَد
که هر تَخته فروریزد زِ گَردشهای گوناگون
نَهنگی هم بَرآرَد سَر خورَد آن آبِ دریا را
چُنان دریایِ بیپایان شود بیآبْ چون هامون
شِکافَد نیز آن هامون نَهنگِ بَحْرفَرسا را
کَشَد در قَعْرْ ناگاهان به دستِ قَهرْ چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون مانْد و نه دریا
چه دانم من دِگَر چون شُد که چونْ غَرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکِن من نمیدانم
که خوردم از دَهان بَندی در آن دریا کَفی اَفْیون
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.