۲۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۸۷

تا کجا آن جلوه در دل‌ها کشد میدان سری
در فشار شیشه افتاده‌ست آغوش پری

غفلت ذاتی ز تدبیر تأمل فارغ است
از فسون پنبه منت بر نمی‌دارد کری

تا عدم آوارهٔ آفات باید تاختن
جز فرو رفتن ندارد کشتی ما لنگری

فیض صحرا در غبار خانمان آسوده است
تا به دامن وارسی باید گریبان بر دری

برگ برگ بید این باغ امتحانگاه خمی‌ست
هیچ باری نیست سنگینتر ز بار بی‌بری

با خرد گفتم چه باشد انفعال آدمی
سوی‌دنیا دید وگفت‌: اشغال اسباب خری

عمرها شد می‌زنی بیدل در دیر و حرم
آه از آن روزی‌ که‌ گویندت چه زحمت می‌بری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.