۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۶۳

یاد باد آن کز تبسم فیض عامی داشتی
در خطاب غیر هم با من پیامی داشتی

یاد باد آن ساز شفقتها که بی ناموس غیر
در بساط تیره روزان عیش شامی داشتی

یاد باد ای حسرت بنهاده پا از دل برون
چون نگه در چشم حیران هم مقامی داشتی

گاهگاهی با وجود بی‌نیازیهای ناز
خدمتی ارشاد می‌کردی غلامی داشتی

آمد آمد خاک مشتاقان به‌گردون می‌رساند
یک دوگام آنسوی تمکین طرفه‌کامی داشتی

کردی از اهل وفا یکباره قطع التفات
در تغافل سخت تیغ بی‌نیامی داشتی

اینقدر خلوت پرست‌ کنج ابرویت‌ که ‌کرد
چون نگاه بی‌نیازان سیر بامی داشتی

ما همان خاکیم اکنون انفعال از ما چرا
پیش زپن هم با همه تمکین‌، خرامی داشتی

سوخت دل در انتظار گرد سر گردیدنی
آخر ای بدمست‌ گاهی دور جامی داشتی

تیغ هم بربیدل ما مد احسان بود وبس
گر به حکم ناز میل انتقامی داشتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.