۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۷۱

پر نارساست سعی تحیر کمند او
ای ناله‌ همتی ز نهال بلند او

برقی به ماه‌ نو زد و گردی به موج‌ گل
از ابروی اشارهٔ نعل سمند او

ناسور را به داغ دوا می‌کنند و بس
جز سوختن چه چاره‌کند دردمند او

آنجا که برق جلوهٔ او عرض ناز داشت
آیینه بود مجمرو جوهر سپند او

زنهار! ازحلاوت دنیا، مخور فریب
تا زندگیت تلخ نگردد ز قنداو

تیغی‌ست آسمان که به انداز زخم صبح
دندان نماست جوهرش از زهرخند او

قصر فنا اگر چه ز اوهام برتر است
یک لغز وار بیش ندیدم‌ کمند او

بیخوابی فسانهٔ طوبی ‌که می‌کشد
ماییم و سایهٔ مژه‌های بلند او

بیدل مباش ایمن از آفات روزگار
چون مار خفته در بن دندان گزند او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.