۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۶۲

فلک چه نقش‌کشد صرف بند و بست جبین
مگرزمین فکند طرحی ازنشست جبین

به سجده نیز ز بار قبول نومیدیم
زمین معبد ما بود پشت دست جبین

نگین عبرتی از سرنوشت هیچ مپرس
دمیده‌گیر خطی چند از شکست جبین

ز صد هزار جنون و فنون نخواهی یافت
به غیر سجدهٔ عجز از بلند و پست جبین

به پیش خلق دنی عرض احتیاج مبر
به خاک جرعه نریزد قدح پرست جبین

بلند و پست جهان زیردست همواری‌ست
ز عضوهاست سرافرازتر نشست جبین

به هیچ سوز حیا گرم ننگری بیدل
عرق اگر دهد آیینه‌ات به‌دست جبین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.