۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۸۶

بر حیرت اوضاع جهان یک مژه خم زن
این صفحه رقم‌گیر وفا نیست قلم زن

تحقیق به اسباب هوس ربط ندارد
هنگامهٔ آیینه و تمثال بهم زن

ممنون ستم‌کیشی انجام وفایم
بر شیشهٔ ما برهمنان سنگ صنم زن

تا واکشی از پردهٔ تحقیق نوایی
سازی که نداریم به مضراب عدم زن

آوارگی سعی هوس را چه علاج است
ای بی‌خبر از دل به در دیر و حرم زن

صد عیش ابد در قفس آگهی توست
واکن مژه و خیمه به گلزار ارم زن

با جهد برون ‌آ زکمینگاه ندامت
تا دست بهم بر نزنی خیز و قدم زن

این بزم جنون عرصهٔ رعنایی نازست
چندان که غبارت ننشسته است علم زن

بی‌ کنج قناعت نتوان داد غنا داد
در دامن خود پا به سر عیش و الم زن

بیهوده به صحرای هوس جاده مپیما
هر صفحه که آید به نظر مسطر رم زن

با ساز جسد شرم کن از شعله نوایی
تا خشکی این دف ندرّد پوست به نم زن

بیدل اگرت دعوی آداب‌پرستی است
جایی که نیابی اثر آینه‌، دم زن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.