۲۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۷۳

چون ربشه در این باغ به افسون دمیدن
سر بر نکشی تا نخوری پای دویدن

تا فاش شود معنی‌گلزار حقیقت
از رفتن رنگ آینه باید طلبیدن

در باغ خیالی‌که‌گذشتن ثمر اوست
انگارکه من نیز رسیدم به رسیدن

تدبیرخرد محرم نیرنگ جنون نیست
نقاش ندارد قلم ناله کشیدن

تا هست نفس صرفهٔ راحت نتوان برد
بال است و همان زحمت انداز پریدن

چون رنگ عبث سلسله اظهار شکستم
یعنی نرساندیم صدایی به شنیدن

ما هیچکسان فارغ از آرایش نازیم
تمثال ندارد سر آیینه خریدن

تا پیرهنی چند به نیرنگ ببالیم
چون شمع کفاف‌ست سر انگشت مکیدن

طاووس من احرام تماشای که دارد
دل گشت سراپای من از آینه چیدن

دست هوسم شیفتهٔ دامن کس نیست
بیدل چو نسیمم همه تن‌گرد رمیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.