۲۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۴۳

آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن
زین دو دم زندگیی تا به قیامت مردن

داغ یأسم‌که به‌کیفیت شمع است اینجا
آگهی سوختن و بستن چشم افسردن

فرصت هستی از ایمای تعین خجل است
صرفهٔ نقد شرر نیست ‌مگر نشمردن

پارسایی چقدر شرم فضولی دارد
بال سعی مگس و ناله به عنقا بردن

مشت خاکیم‌کمینگاه هوایی‌که مپرس
چه خیالست به پرواز عنان نسپردن

دل تنک حوصله و دشت تعلق همه خار
یا رب این آبله را چند توان آزردن

چه توان کرد به هر بی‌جگری‌ها بیدل
ناگزیریم ز دندان به جگر افشردن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.