۱۲۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۲۲

ای شُده از جَفایِ تو جانِبِ چَرخْ دودِ من
جور مَکُن که بِشْنَود شاد شود حَسودِ من

بیش مَکُن تو دود را شاد مَکُن حَسود را
وَهْ که چه شاد می‌شود از تَلَفِ وجودِ من

تَلْخ مَکُن امیدِ من ای شِکَرِ سپیدِ من
تا نَدَرَم زِ دستِ تو پیرهَنِ کَبودِ من

دِلْبَر و یار من تویی رونَقِ کارِ من تویی
باغ و بهارِ من تویی بَهرِ تو بودْ بودِ من

خوابِ شَبَم رُبوده‌یی مونِسِ من تو بوده‌یی
دَردْ تواَم نِموده‌یی غیرِ تو نیست سودِ من

جانِ من و جهانِ من زُهره آسْمانِ من
آتشِ تو نشانِ من در دلِ هَمچو عودِ من

جسم نبود و جان بُدَم با تو بر آسْمان بُدَم
هیچ نبود در میان گفتِ من و شُنودِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.