۲۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۵۳

چندین مژه بنشست رگ خواب به چشمم
از خون شهید که زند آب به چشمم

کو آنقدر آبی‌که در بن دشت جگرتاب
چون اشک ‌کند یک مژه سیراب به چشمم

جز حیرت از انبوهی مژگان چه خروشد
یک تار نظر وین همه مضراب به چشمم

دور نگهی تا سر مژگان برساندم
گرداند حیا ساغرگرداب به چشمم

گر اطلس افلاک زند غوطه به مخمل
مشکل‌ که برد صرفه‌ای از خواب به چشمم

آیینهٔ تمثال‌، تعلق نپذیرد
سامان دو عالم کن و دریاب به چشمم

از دوش فکندم به یک انداز تغافل
بار مژه بود الفت اسباب به چشمم

بی‌روی توهرچند به عالم زنم آتش
صیقل نزند آینه مهتاب به چشمم

درکعبه به جوش آمدم از یاد نگاهت
کج‌ کرد قدح صورت محراب به چشمم

غافل مشو از ضبط سرشک من بیدل
چون آبله آتش به دل است آب به چشمم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.