۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۲۸

نه گر‌دون بلندی نی زمین پستی خویشم
چو شمع‌ از پای تا سر پشت پای هستی خویشم

نوا سنج‌ چه مضراب‌ است ساز فرصتم ‌یارب
که دارد تا جبین غرق عرق تردستی خویشم

نفس هرگام مینا می‌زند بر سنگ می‌گوید
به این دوری که دارم بیدماغ مستی خویشم

ندارم جوهر عزمی که احرام نشان بندم
ز یأس ‌آماجگاه ‌ناوک‌ بی ‌شستی خویشم

بیاض نسخهٔ دیگر نیامد در کفم بیدل
درتن مکتب تحیر خوان خط دستی خویشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.