۲۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۰۵

بی روی تو گر گریه به اندازه‌ کند چشم
بر هر مژه توفان دگر تازه ‌کند چشم

تا کس نشود محرم مخمور نگاهت
دست مژه سد ره خمیازه‌کند چشم

باز آی که چون شمع به آن شعلهٔ دیدار
داغ‌کهن خویش همان تازه‌کند چشم

این نسخهٔ حیرت که سواد مژه دارد
بیش از ورقی نیست چه شیرازه ‌کند چشم

هم ظرفی دریا قفس وهم حبابست
با دل چقدر دعوی اندازه‌کند چشم

چون آینه یک جلوه ازین خانه برون نیست
از حیرت اگر حلقهٔ دروازه کند چشم

عالم همه زان طرز نگه سرمه غبارست
یارب ز تغافل نفسی غازه ‌کند چشم

کو ساز نگاهی‌که بود قابل دیدار
گیرم‌ که هزار آینه شیرازه ‌کند چشم

از حسرت دیدار قدح‌گیر وصالیم
مخمور لقای تو ز خمیازه‌ کند چشم

بیدل چمن نازگلی خنده فروش است
امید که زخم دل ما تازه ‌کند چشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.