۲۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۹۳

زرنگ ناز چون گل بزم عشرت چیدنت نازم
چو شمع از شوخی‌ برق نگه بالیدنت نازم

ز خاموشی به هم پیچیده‌ای شور قیامت را
به جیب غنچه توفانهای ‌گل دزدیدنت نازم

نبود این دشت ای پای تمنا قابل جولان
به رنگ اشک در اول قدم لغزیدنت نازم

همه لطفی و از حال من بیدل نه‌ای غافل
نظر پوشیده سوی خاکساران دیدنت نازم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.