۳۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۰۱

آن شاخْ خُشک است و سِیَه هان ای صَبا بر وِیْ مَزَن
ای زندگیِّ باغ‌‌ها وِیْ رنگ بَخشِ مَرد و زن

هان ای صَبایِ خوبْ خَد اَنْدَر رِکابَت می‌رَوَد
آبِ رَوان و سَبزه‌‌ها وَزْ هر طَرَف وَجْهُ الْحَسَن

دریادلیّ و روشنی بر خُشک و بر تَر می‌زَنی
او سَخت خُشک است و سِیَه بر وِیْ مَزَن از بَهرِ من

من خیره روتَر آمدم بر جودِ تو راهی زَدَم
این کِی تواند گفت گُلْ با لاله یا سَرو و سَمَن؟

ای باغْ ساز و دست نی چون عقلْ فوق و پَست نی
هستی چو نَحْلِ خانه کُن یا جانِ مِعْمارِ بَدَن

خواهی که مَعنی کَش شَوَم رو صبر کُن تا خَوش شَوَم
رَنْجورْ بَسته فَم بُوَد خاصه دَرین باریکْ فَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.