۲۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۵۳

پر افشانم چو صبح اما گرفتاری هوس دارم
به قدر چاک دل خمیازهٔ شوق قفس دارم

فسون اعتبار افسانهٔ راحت نمی‌باشد
چو دریا درخور امواج وقف دیده خس دارم

به‌گفت‌وگو سیه تا چند سازم صفحهٔ دل را
ز غفلت تا به‌ کی آیینه در راه نفس دارم

محبت مشربم لیک از فسون شوخی سودا
به سعی هرزه‌فکریها دماغی بوالهوس دارم

تظلم یأس دارد ورنه من در صبر ناکامی
نفس دزدیدن سرکوب صد فریادرس دارم

ضعیفی‌کسوتم از دستگاه من چه می‌پرسی
پری چون مور پیدا گر کنم حکم مگس دارم

دل نالانی از اسباب امکان کرده‌ام حاصل
هوس گو کاروانها جمع ‌کن من یک جرس دارم

نفس تا می‌کشم فردوس در پرواز می‌آید
به رنگ بال طاووس آرزوها در قفس دارم

هجوم نشئهٔ دردم مپرس از عشرتم بیدل
چو مینا خون ز دل می‌‌ریزم و عرض نفس دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.