۳۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۹۶

دِلْدارِ من در باغْ دی می‌گشت و می‌گفت ای چَمَن
صد حورِکَش داری ولی، بِنْگَر یکی داری چو من؟

قَدْرِ لَبَم نَشْناختی، با من دَغاها باختی
اینک چُنین بُگْداختی، حَیْرانَ فی هذَا الزَّمَن

ای فِتْنه‌ها انگیخته، بر خَلْق آتش ریخته
وَزْ آسْمان آویخته، بر هر دلی پنهانْ رَسَن

در بَحْرِ صافِ پاکِ تو، جُمله جهانْ خاشاکِ تو
در بَحْرِ تو رَقْصان شُده، خاشاکِ نَقْشِ مَرد و زن

خاشاک اگر گَردان بُوَد از موجِ جان، از جا مَرو
سُرنایِ خود را گفته تو من دَم زَنَم، تو دَمْ مَزَن

بَس شمع‌ها اَفْروختی، بیرون زِ سَقفِ آسْمان
بس نَقْش‌ها بِنْگاشتی، بیرون زِ شهرِ جان و تَن

ای بی‌خیالِ رویِ تو، جُمله حقیقت‌ها خیال
ای بی‌تو جان اَنْدَر تَنَم، چون مُرده‌یی اَنْدَر کَفَن

بی‌نورِ نوراَفْروزِ او، ای چَشمِ من چیزی مَبین
بی‌جانِ جانْ‌انگیزِ او، ای جانِ من رو، جانْ مَکَن

گفتم صَلایِ ماجَرا ما را نمی‌پُرسی چرا؟
گفتا که پُرسش‌هایِ ما، بیرون زِ گوش است و دَهَن

ای سایهٔ معشوق را معشوقِ خود پِنْداشته
ای سال‌ها نَشْناخته تو خویش را از پیرهَن

تا جانِ بااندازه‌اَت بر جانِ بی‌اندازه زَد
جانَت نگُنجَد در بَدَن، شَمعَت نگُنجَد در لَگَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.