۲۷۷ بار خوانده شده
شب از رویت سخنهایی بهار اندوده میگفتم
زگیسو هرکه میپرسید مشک سوده میگفتم
وفا در هیچ صورت نیست ننگ آلود کمظرفی
ز خود چون صفر اگر میکاستم افزوده میگفتم
خرابات حضورم گردش چشم که بود امشب
که من از هر چه میگفتم قدح پیموده میگفتم
گذشت از آسمان چون صبح گرد وحشتم اما
هنوز افسانهٔ بال قفس فرسوده میگفتم
ندامت هم نبود از چارهکاران سیهکاری
عبث با اشک درد دامن آلوده میگفتم
جنونکرد وگریبانها درید از بند بند من
دو روزی بیش ازین حرفیکه لب نگشوده میگفتم
ز غیرت فرصت ذوق طلب دامنکشید از من
به جرم آنکه حرف دست برهم سوده میگفتم
نواهای سپند من عبث داغ تپیدن شد
به حیرتگر نفس میسوختم آسوده میگفتم
گه از وحدت نفس راندم،گه ازکثرت جنون خواندم
شنیدن داشت هذیانیکه من نغنوده میگفتم
سخنها داشتم از دستگاه علم و فن بیدل
به خاموشی یقینم شدکه پر بیهوده میگفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
زگیسو هرکه میپرسید مشک سوده میگفتم
وفا در هیچ صورت نیست ننگ آلود کمظرفی
ز خود چون صفر اگر میکاستم افزوده میگفتم
خرابات حضورم گردش چشم که بود امشب
که من از هر چه میگفتم قدح پیموده میگفتم
گذشت از آسمان چون صبح گرد وحشتم اما
هنوز افسانهٔ بال قفس فرسوده میگفتم
ندامت هم نبود از چارهکاران سیهکاری
عبث با اشک درد دامن آلوده میگفتم
جنونکرد وگریبانها درید از بند بند من
دو روزی بیش ازین حرفیکه لب نگشوده میگفتم
ز غیرت فرصت ذوق طلب دامنکشید از من
به جرم آنکه حرف دست برهم سوده میگفتم
نواهای سپند من عبث داغ تپیدن شد
به حیرتگر نفس میسوختم آسوده میگفتم
گه از وحدت نفس راندم،گه ازکثرت جنون خواندم
شنیدن داشت هذیانیکه من نغنوده میگفتم
سخنها داشتم از دستگاه علم و فن بیدل
به خاموشی یقینم شدکه پر بیهوده میگفتم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.