۲۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۲۹

کو جهد که چون بوی‌ گل از هوش خود افتم
یعنی دو سه‌ گام آنسوی آغوش خود افتم

در سوختنم شمع صفت عرض نیازیست
مپسندکه در آتش خاموش خود افتم

در خاک ره افتاده‌ام اما چه خیالست
کز یاد شب وعده فراموش خود افتم

بهر دگران چند کنم وعظ طرازی
ای‌ کاش شوم حرفی‌ و در گوش خود افتم

کو لغزش پایی‌ که به ناموس وفایت
بار دو جهان‌ گیرم و بر دوش خود افتم

عمریست‌ که دریا به‌کنار است حبابم
آن به‌ که در اندیشهٔ آغوش خود افتم

شور طلبم مانع تحقیق وصالست
خمخانهٔ رازم اگر از جوش خود افتم

ای بخت سیه‌روز چرا سایه نکردی
تا در قدم سرو قباپوش خود افتم

بیدل همه تن بار خودم چون نفس صبح
بر دوش که افتم اگر از دوش خود افتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.