۲۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۹۱

غیر از حیا چه پیش توان برد در عرق
چون اشک سعی تا قدم افشرد در عرق

با این هجوم عجز به هرجا قدم زدیم
خجلت بساط آبله ‌گسترد در عرق

بر روی ما ز شرم نموهای اعتبار
رنگی نکرد گل‌ که نیفشرد در عرق

شور شکست شیشه ز توفان‌ گذشته است
آن سنگدل مگر دلی آزرد در عرق

شبنم چه واکشد ز تماشای این چمن
ما راگشاد چشم فرو برد در عرق

گرد هوس به سعی خجالت نشانده‌ایم
کم نیست ته نشینی این درد در عرق

نومید وصل بود دل از ساز انفعال
آیینه‌ات ز ما غلطی خورد در عرق

بیدل تلاش عجز به جایی نمی‌رسد
خلقی چو شمع داغ شد و مرد در عرق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.